۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

رنجنامه مادر عبدالله یوسف‌زادگان در 88امین روز انفرادی‌اش


مادری هستم که پارة تن و نور چشمش 88 روز است در سلول‌های تنگ و تاریک انفرادی مشهد و تهران در بند است. سه ماه‌ است هاجروار میان تهران، مشهد، اوین، دادستانی و... برای پیگیری وضعیت مبهم او در رفت و آمدم. تنها جرم فرزندم آزادگی است. آخر او به نام و صفت «عبدالله» است و لا غیر. او یک زندانی سیاسی است. زندانی آزادی اندیشه و بیان است. زندان است چون «فکر» می‌کند و در مواردی مثل بازجویانش نمی‌اندیشد. اخلاقی است و قانون‌مدار ولی مرتکب «خواندن» و «شنیدن» و «اندیشیدن» شده‌است.

مادری هستم که به انقلاب و اسلام مؤمن بوده و زندگی‌اش را فقط وقف تربیت فرزندانش کرده و کوشیده است آن‌ها را اخلاقی، معنوی، راست‌کردار و نیکوکار بار بیاورد و خدا را شاکر است که دست حق در این مسیر یارش بوده. اکنون همان نظامی که من و همسرم از طرفداران تأسیس و خدمتگزارانش بوده‌ایم، عبدالله‌ام را که مایه افتخار ما و خانواده و دوستان و سرمایه‌ای برای فرهنگ ایران است، به جای تشویق به زندان افکنده و تاکنون 88 روز در سلول‌های انفرادی بدون اجازه تلفن و ملاقات منظم محبوس کرده است. در طول این سه ماه تنها سه بار در حضور مأموران با او ملاقات کرده‌ام.

سوگ‌مندانه شاهد بوده‌ام که عبدالله چوب دیگرخواهی‌ها و دغدغه‌هایش برای خیر و مصلحت مردم و نظام و ایران را می‌خورد. شوربختانه به تجربه دریافته‌ام آن‌ها که در قبال جامعه و خیر عمومی و کاستن درد و رنج دیگران مسئولیتی برای خود قائل نیستند و تنها به زندگی شخصی و منافع این‌جهانی خود می‌پردارند، در جامعه و سیاست ایران ایمن‌ترند و در مقابل، آن‌ها که درد دین و اخلاق و فرهنگ و اقتصاد و سربلندی ایران و ایرانیان را دارند، به جای این‌که قدر ببینند و بر صدر بنشینند با حبس و سختی و مانع و گرفتاری و سنگ‌اندازی و انفرادی پذیرایی می‌شوند.

عبدالله من فعال سیاسی نیست اما به مقتضای رشته‌اش که حقوق است و به خاطر وجدان اخلاقی بیداری که دارد نمی‌تواند نسبت به سرنوشت دیگران و اوضاع جامعه و مملکتش بی‌تفاوت باشد. جرم عبدالله‌ام این است که خطبه 216 نهج البلاغه را که حقوق متقابل حاکمان و مردمان بر یکدیگر را برمی‌شمارد، فهم و باور کرده و نظرات اصلاح‌گرایانه خود را خیرخواهانه با التزام به موازین قانونی، اخلاقی و دینی طرح و بیان کرده است. جرم‌های دیگری هم دارد: باهوش است و بسیار می‌خواند و می‌اندیشد و دقیق تحلیل می‌کند و بنده دلیل و تابع اخلاق است و از سخن ناحق پیروی نمی‌کند و پیرو این فرمان قرآنی است که "و لا تقف ما لیس لک به علم".

نمی‌دانم چرا کارشناسان پرونده عبدالله‌ها هنوز درنیافته‌اند که زندان راه موثری برای تغییر فکری نیست و نمونه‌ای ندیده‌ایم که متهمی پس از آزادی مثل بازجویانش بیاندیشد. در هوای آزاد و با تضارب آرا شاید عقاید اصلاح و تعدیل شوند، ولی با زور و فشار و انفرادی باورها برای بلندمدت تغییر نمی‌کنند. بگذریم از این‌که عبدالله باوری انحرافی و غیرمنطبق با موازین قانون و عقلانیت و معنویت و دیانت و اخلاق ندارد که بخواهد تغییر کند. اگر هم کسی داشته باشد زندان وسیله تغییر عقیده نیست. تصور نمی‌کنم مقتضای پیروی از "جادلهم بالتی هی احسن" زندان انفرادی باشد؛ حتی در مورد کفار. زندان باید در خدمت استقرار قانون در جامعه باشد و عبدالله من در جزئیات رفتاری‌اش قانون‌مدار بوده است.

عبدالله من که مطالعات گسترده‌ای در رشته‌های پایة علوم انسانی به طور عام و حقوق و تاریخ و ادبیات به طور خاص داشته است، «چشم سوم» من است. من با یاری او و بهره‌گیری از دانش و بصیرتش جهان و پیرامونم را بهتر و عمیق‌تر می‌شناسم. او نه‌تنها فرزند که معلم و راهنمای من است و متواضعانه اذعان می‌کنم که از او بسیار آموخته‌ام و به او افتخار می‌کنم. می‌بینم روزی را که او «چشم سوم» و مایة افتخار و آموزگار ایرانیان پرشمارتری خواهد شد و تداوم بازداشت انفرادی چهره‌ای فرهنگی چون او صرفاً از اعتبار دستگاه‌های امنیتی و قضایی نظامی که پدر و مادرش به آن دل بسته‌ بودند و خدمتگزار آنند خواهد کاست و بر بهره‌های معنوی و تجربیات او که به هر حال بی‌گناهی‌اش اثبات می‌شود خواهد افزود.

بازداشت عبدالله من ظلم است. به سلول انفرادی انداختن او ظلم است. طولانی شدن انفرادی او ظلم است. ملاقات و تماس تلفنی منظم نداشتن او ظلم است. وفا نکردن به وعده‌های مکرر آزادی او ظلم است. سرگردانی پرونده او میان تهران و مشهد ظلم است. پاسخگو نبودن مقامات قضایی و امنیتی در قبال پرونده او ظلم است. تجسس غیراخلاقی و غیرقانونی در زندگی خصوصی او که پاک و پاکیزه است ظلم است. وقتی مقامات قضایی داد ما را نمی‌ستانند و جلوی ظلم را نمی‌گیرند و ظلمشان را عین عدل می‌دانند و امید ما را به عدالت دستگاه قضایی نظاممان ناامید می‌کنند، از همه این ظلم‌ها به درگاه خدا شکایت می‌برم. اکنون جز خداوند عادل و مهربان هیچ دادرس و دادستان و ملجأ و مرجعی برای طرح شکواییه خود ندارم "انما اشکو بثی و حزنی الی الله". خدا داد عبدالله را خواهد ستاند. خدا عبدالله‌ام را آزاد می‌کند.

۳ نظر:

  1. Omidvarim har che zudtar zendaniyan namdar o gomnam e in mamlekat azad shavand va eghtedar geryan be fahamnd eghtedar dar eghnaye ensanha hastand va aghle salim ra bayad dar miyan mardom be juyand.

    پاسخحذف
  2. برای آزادی عبدالله عزیزوصبروشکیبایی خانواده اش دعا میکنم

    پاسخحذف
  3. چیزی ته ذهنم می گوید فردا تولدش است. شک دارم.
    کاش به جای آن که دوباره بفرستندش مشهد، آزادش کرده بودند...

    پاسخحذف