۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

عبدالله، برادر، طاقت بیار / امین

عبدی عزیز

باور نداشتم، این همه روز تو را در بند نگه دارند. هشتاد روز. انتظار نداشتم تا این حد به فلاکت افتاده باشند. از 24 اسفند هر روز و هر هفته به امید خبرِ آزادیت به پایان رسیده ولی هنوز خبری نشده.

دو یادداشت نوشتم. اولی روز 25 اسفند، مروری بود بر "عبدی که من می‌شناسم" و دومی خاطره‌ی "روز کنکور کارشناسی‌"مان. منتشر نشدند. دوستان به قلمی شیواتر از من و به زبان خودشان از تو نوشتند. اما الان می‌خواهم با تو حرف بزنم. تو را مستقیم مخاطب قرار دهم.

عبدی خان دلم خیلی گرفته. شرمنده‌ام پسر، واقعن شرمنده‌ام؛ از روی حاج ابراهیم و مادرت؛ از روی صدیقه و صادق؛ از بابت هر لحظه‌ای که در آن سلول تاریک و نمور بند 209 اوین یا زندان مشهد هستی. بابت سرمایی که در اسفند و فروردین تحمّل کردی و بابت گرمای این روزهای تهران. بابت هر لحظه‌ای که مجبوری حرف‌ها و توهین‌های بازجوها را تحمّل کنی. بابت هر باری که همه‌ی حرف‌هایت را دوباره و چند باره برای گوش‌های کر و چشم‌های کورشان می‌گویی و می‌نویسی. شرمنده‌ام از اینکه کاری از دستم بر نمی‌آید. شرمنده‌ام از اینکه تو و امثال تو این همه رنج برده و می‌برید و من...

شنیده‌ام بازجوها بعد از مدتی تلاش می‌کنند به زندانی القا کنند که "دیگر کسی به فکر تو نیست. فراموش شده‌ای. خانواده‌ات هم از پیگیری و دوندگی خسته شده". ولی نه، این‌طور نیست. اگر اوایل، روزی یکی دو بار به یادت بودیم، الان هر ساعت به تو و به رنجی‌که می‌بری فکر می‌کنیم. زندانبانان و آمران‌شان غافلند که طولانی‌ شدن این روزها فقط بذر دو چیز را در د‌ل‌ها می‌کارد و روز به روز بیشتر می‌پروراند: "خشم" و "نفرت".

عبدی جان: می‌دانم خسته شدی. می‌دانم خسته‌ات کردند. تو آدمِ مبارزه و سیاسی‌کاری نیستی. ولی طاقت بیار برادر. آن‌ها خوب می‌دانند که در بحث و استدلال علمی با آدمی مثل تو حرفی ندارند. می‌خواهند خردت کنند. می‌خواهند افسرده‌ات کنند. می‌خواهند با عذاب خانواده‌،‌ به قبول توهّماتی که فقط زائیده‌ی ذهن بیمار‌شان است، مجبورت کنند. می‌خواهند وقتی آزاد شدی دیگر عبدالله سابق نباشی. کتاب نخوانی. ننویسی. آره همین را می‌خواهند. هدف‌شان همین است... ولی در اشتباهند. این را دیر یا زود می‌فهمند.

تمام روشنایی ‌نامه‌ی باران

مدیح رستگاری‌هاست

فراخایِ جهان سرشارِ از آزادی و شادی‌ست

اگر این دیو و این دیوار

بگذارد.

امین

۲ نظر:

  1. عبدالله را آزاد کنید نامردا

    پاسخحذف
  2. همای مدتی اگر قفس گزید و رام شد

    ز خاطرش نمیرود پریدن و پرندگی

    hamed

    پاسخحذف