حافظهی من را باید سنگسار کنند که یادم میآید چنین روزی دو سال پیش رفتیم سینما. فیلم دایره زنگی.
نوشتم که حافظهام را به رخ حافظهات بکشم. که گاهی تصحیح میکنی روایت راویان حاضر در صحنهی تاریخ را. و ما عادت نداریم تعجب کنیم. عادت هم نداریم نشان به آن نشان که میدهی شک کنیم.
این روزها دستخطت در صفحهی اول کتابها و سیدیهای "عبد نشان" ما را کلافه کرده....
یک جای دیگر هم گفتهام. بعضی کافهها انگار به این نیت ساخته میشوند که تو پیداشان کنی. این روزها این کافهها دنبال حافظهی ما راه میافتند. قهوههایشان به سقمان میچسبد و تا اطلاع ثانوی هیچ سیگاری از گلویمان پایین نمیرود...
آن نق و غرهای ما و این تعلیق تو در هزارتوهای مهجور و پرتافتاده که در سفرها به راه میاندازی تا تنها کاشی بازمانده از فلان دورهی تاریخی را پردهنمایی کنی، خر حافظهی ما را گرفته پسر...
حافظهمان را گواه این روزهای بیخاطره میگیرم.
بیتابایم و دلتنگ.
نوشتم که حافظهام را به رخ حافظهات بکشم. که گاهی تصحیح میکنی روایت راویان حاضر در صحنهی تاریخ را. و ما عادت نداریم تعجب کنیم. عادت هم نداریم نشان به آن نشان که میدهی شک کنیم.
این روزها دستخطت در صفحهی اول کتابها و سیدیهای "عبد نشان" ما را کلافه کرده....
یک جای دیگر هم گفتهام. بعضی کافهها انگار به این نیت ساخته میشوند که تو پیداشان کنی. این روزها این کافهها دنبال حافظهی ما راه میافتند. قهوههایشان به سقمان میچسبد و تا اطلاع ثانوی هیچ سیگاری از گلویمان پایین نمیرود...
آن نق و غرهای ما و این تعلیق تو در هزارتوهای مهجور و پرتافتاده که در سفرها به راه میاندازی تا تنها کاشی بازمانده از فلان دورهی تاریخی را پردهنمایی کنی، خر حافظهی ما را گرفته پسر...
حافظهمان را گواه این روزهای بیخاطره میگیرم.
بیتابایم و دلتنگ.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر