عبدالله دوست بینظیری است. این را گمانم هر کس با او آشناست تایید کند. گذشته از اینکه ذاتا موجود جذاب و متفاوتی است، بی آنکه بخواهد یا بخواهی، مسیرش را خیلی ماهرانه از میان هزاران آدم اطرافات باز میکند و خیلی زود به دایرهی نزدیکها وارد میشود. عبد در زندگی هر یک از اطرافیاناش یک اتفاق است. از همان اول، چنان بیچشمداشت محبت میکند و همراه است که انگار این رفاقت نو-پدید، سابقهای دهها ساله دارد. بیدریغ دوستی میکند و اندیشهی آدمهای اطرافاش را بی هیچ منتی رشد میدهد.
عبد از زیستن آنچه آموخته ابایی ندارد. در مدتی که میشناسماش ندیدهام برای خوشایند کسی و یا حتی برای دلخوشکردن ِ خودش کاری را انجام بدهد. بزرگترین تفاوتاش با خیلی از آدمها این است که خودش خودش را ساخته، سر تا پا. هرچه را درست بداند خودش آن را جسته و حقیقت یافته و به همین خاطر اگر به چیزی یقین داشته باشد سر سوزنی از آن کوتاه نمیآید.
ذهنی کنجکاو و به قول خودش جوال دارد که به هزاران کنج سرک کشیده است. به همین خاطر همیشه و در هر باب، حرف قابلتاملی برای گفتن دارد. زندگیاش سرشار از تجربهها و آدمهای گونهگون است و خودش را از آزمودن هیچچیز محروم نمیکند.
یقین دارم عبدالله از آن آدمهاست که بر خلاف بسیاری از ما، سالها بعد - وقتی سالخورده شده و لابد عینکی و شاید کچل، و نشسته گوشهای، تاریخ عصر سامانی یا دوران مشروطه را میجود - به هیچ وجه احساس خسران نخواهد کرد از اینکه زندگیاش چه خالی گذشت و چه بیاتفاق.
گفتم که. او بیدریغ زندگی میکند.
عبد از زیستن آنچه آموخته ابایی ندارد. در مدتی که میشناسماش ندیدهام برای خوشایند کسی و یا حتی برای دلخوشکردن ِ خودش کاری را انجام بدهد. بزرگترین تفاوتاش با خیلی از آدمها این است که خودش خودش را ساخته، سر تا پا. هرچه را درست بداند خودش آن را جسته و حقیقت یافته و به همین خاطر اگر به چیزی یقین داشته باشد سر سوزنی از آن کوتاه نمیآید.
ذهنی کنجکاو و به قول خودش جوال دارد که به هزاران کنج سرک کشیده است. به همین خاطر همیشه و در هر باب، حرف قابلتاملی برای گفتن دارد. زندگیاش سرشار از تجربهها و آدمهای گونهگون است و خودش را از آزمودن هیچچیز محروم نمیکند.
یقین دارم عبدالله از آن آدمهاست که بر خلاف بسیاری از ما، سالها بعد - وقتی سالخورده شده و لابد عینکی و شاید کچل، و نشسته گوشهای، تاریخ عصر سامانی یا دوران مشروطه را میجود - به هیچ وجه احساس خسران نخواهد کرد از اینکه زندگیاش چه خالی گذشت و چه بیاتفاق.
گفتم که. او بیدریغ زندگی میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر