۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

عیدت مبارک عبدی آزاده‌ ما / فاطمه شمس



عبدالله! عبد! عبدی! چند ساعت فقط مانده به سال تحویل. تو دیگر چرا باید آن تو باشی؟ تو که این همه وقت بیرون بودی. لای کتاب‌هایت بودی. توی نشر چشمه و نی و راسته انقلاب می‌پلکیدی. تو که کاریت نبود به سیاه‌روزی روزگار. چرا باید بروی آن تو؟ نخبه‌کشی تا چند؟

جمعی بی‌قرار بودن با تواند این بیرون. مادرت و خواهرت، همان که همیشه نگران تنهایی‌اش بودی، آمده‌اند مشهد پی کارت را بگیرند. من هی فکر می‌کنم آن‌ها که شهر به آن درندشتی را نمی‌شناسند. چه می‌کنند توی آن شهر بی در و پیکر؟ حتمن رفته‌اند دست به دامان غریب الغربای آن شهر شده‌اند. طعم خاک زندان هارون، هارونیه‌ی توس پیچیده توی دهنم. طعم تلخ غربت. غربتی از جنس مزار اخوان ثالث. می‌فهمی چه می‌گویم؟

چه حال غریبی‌ست. من اینجا غریب افتاده‌ام. تو آنجا غریب محبوس شده‌ای. خانواده‌ات پشت درهای زندان غریبانه دور شهر می‌چرخند به امید گشایشی. درهای زندان را بسته‌اند انگار و قرار است سال تحویل همان جا بمانی. چه حکایتی بود که این‌سان ناجوانمردانه گرفتار شدی. از عصری که دارم هفت‌سین می‌چینم یک لحظه دور نبوده‌ام از خیالت. کتاب‌هایی که مهمور به مهر نام توست دور و بر خانه افتاده. نمی‌شود از سر بیرونت کرد. همه جا هستی. سیاوش کسرایی،‌ کلیات سعدی، نون نوشتن، آفتاب‌پرست نازنین، شب ممکن، کتاب ارواح شهرزاد،

کتاب‌رسان شب‌های تار ببین! هر چه می‌خواندم و می‌رسید از برکت بودن تو بود. چه سری دارد آن خاک غریب‌کش، آن خاک غربت پرور؟ سخت است باور این همه نخبه ستیزی.هر چه باشعور است گرفتار بند است. بندی شعورشانند آدم‌ها.

دلتنگم عبدالله! کاش قبل از دعای تحویل سال بیایی و باز به سعدی تفال بزنی برایمان. خودت می‌نوشتی همیشه که: عبدي افتاده‌اي‌ست آزاده/ نزند كس لگد به افتاده... دیدی چطور لگدمال شدیم رفیق؟ می‌دانم آنجا بودن برای چون تویی مساوی با ناب‌ترین تجربه‌هاست اما جایت این بیرون سخت خالی‌ست. بیا و حال و سال ما را تحویل کن.

این موسیقی از احمد عاشورپور هم برای تو که دوستش داشتی.

عیدت مبارک عبدی آزاده ما


پ.ن. برای کسانی که عبدالله یوسف‌زادگان را نمی‌شناسند باید بگویم که او یکی از باشعورترین و فرهیخته‌ترین و البته غیرتکراری‌ترین آدم‌هاییست که می‌شناسم. همه عبد را به تیزهوشی و خلاقیت بی‌مثال و سواد عمیق و پرمغز تاریخی و ادبی‌اش می‌شناسند. عبدالله در کتاب‌شناسی یک موجود کم‌نظیر است. این را من نمی‌گویم. کتاب‌شناسان بزرگی بر این حرف صحه گذاشته‌اند. او سال 80 توانست مدال طلای المپیاد ادبی را به دست بیاورد. بعد کنکور داد و به رشته حقوق رفت. از دانشجویان ممتاز و خلاق دانشگاه بهشتی بود و به تازگی هم مشغول دوره فوق لیسانس حقوق در دانشگاه علامه تهران بود.ذهن نقاد و خلاق و شیوایی قلم عبدالله را در کمتر دوست نزدیکی یافته‌ام. به شخصه هر آنچه می‌نویسد را بارها می‌خوانم و هر بار لذتش متفاوت از بار قبلی‌ست. نثر او بیهقی‌وار و سعدی‌وار است. از مصاحبت با او بهر‌ه‌ها برده‌ام که وصفش به درازا می‌کشد اگر بخواهم بنویسم. عبدالله بر گردن من یکی حق زیادی دارد. او شریف است و فرهیخته. می‌دانم بارجویانش این را خیلی زود در خواهند یافت که او اهل منطق و گفتگوست نه جنجال و مجادله. سالی که با حبس نخبگانی چون عبدالله آغاز شود سال روشنی نخواهد بود!‌ جای عبدالله در زندان نیست. رفیق آزاده ما را آزاد کنید.


منبع: وبلاگ فاطمه شمس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر