۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

برای صاحب دانشمند آن اتاق / علی

گفتند چرا تو نمی‌نویسی برایش، گفتم چه بگویم، گفتنی‌ها را به زیباترین نثر سایر دوستان‌اش گفتند و عبدالله در این وبلاگ به تمام و کمال به سایرین معرفی شد، اما.... بالاخره مجاب شدم -شاید هم وسوسه- که من هم هر چند مختصر ولی مفتخرانه از عبدالله و هم‌نشینی با او بگویم.

بی‌شک در دایره‌ی دوستان، همه متفق‌القول هستیم که آشنایی با عبدالله یوسف‌زادگان سرفصل جدیدی در زندگی و رشد فکری و فرهنگی ما گشود و هر یک از ما به قدر و میزانی از این فصل سود برده است، ولی برای من عبدالله شروع قصه بود و فصل اول (این که می‌گویم عبدالله، نه عبد، نه از باب فاصله‌گذاری است بلکه به عادت 24-23 ساله وی را به این نام خطاب می‌کنم)، وقتی در دوره‌ی نوجوانی شروع به بیشتر خواندن کردم، با انبوهی از ندانستن‌ها مواجه شدم و با توجه به اینکه می‌دانستم بیشتر وقت و انرژی‌ام در آینده صرف علوم مهندسی خواهد شد، زمان را بسیار کوتاه‌تر از آن دیدم که دست به تجربه و خطا در منابع مطالعاتی علوم انسانی بزنم، از این رو به جد می‌گویم که اگر حضور عبدالله نبود توشه‌ی دانسته‌هایم از این علوم بسیار بسیار سبک‌تر از همین بار فقیر فعلی بود.

یکی از هنرهای عبدالله در انتخاب و توصیه‌ی کتاب بود به تک تک دوستان‌اش بنا بر سلیقه و خط فکری ایشان و هم‌زمان با آن، جهت‌دهی فکری به ایشان ولی این بار به سلیقه‌ی خویش. از شریعتی می‌خواندم، عبدالله کتاب بهتری از شریعتی توصیه و بلافاصله بعد از آن متفکر دیگری را معرفی می‌کرد، رمان می‌خواندم، عبدالله رمان برتری در همان سبک و سیاق پیشنهاد می‌کرد و در گام بعدی اثری وزین‌تر را خود هدیه می داد و این داستان برای من از نیمه‌ی دهه‌ی هفتاد شروع شد و تا هفته‌ی آخر اسفندماه سال گذشته ادامه داشت. نمی‌دانم من هم در این سالیان گوش خوبی بودم برای منبررفتن‌های عبدالله یا نه، نمی‌دانم احترام‌اش به من از سر بزرگ‌تر کوچک‌تری بود و نسبت فامیلی یا چیز دیگر. به هرحال لحظه‌ای تأمل در فضای کوچک اتاق وی که از هر چهار سمت از زمین تا به سقف در محاصره‌ی کتاب است و مکتوبات، داغ حسرت بر دل من و امثال من می‌گذارد. حسرت اتلاف وقت خویش درعمر سپری شده و حسرت در بند بودن صاحب دانشمند آن اتاق.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر